استراتژی و راهکار موثر برای حل بحران افغانستان
رهایی افغانستان از بحران جنگ داخلی و اقتدار روزافزون گروههای شبهنظامی و نیابتی تنها با بازنگری احزاب سیاسی در استراتژی خود و فعالیت جنبشهای مردمی بهویژه جوانان و زنان میسر خواهد شد.

استانبول/ *محمد سلیم صائب تحلیلی/ خبرگزاری آناتولی
هرچند افغانستان از آتش ناشی از چند دهه جنگ و فعالیت گسترده شبهنظامیان داخلی و اجنبی رنج میبرد و با خطر مداخله مجدد قدرتهای منطقهای و بینالمللی مواجه شده، اما پتانسیلهای فرهنگی و ملی برای نجات از این بحران نیز برخوردار است که در این گفتار بدان پرداخته میشود.
بعید نیست که ایالات متحده آمریکا به منظور مقابله با نفوذ و هژمونی چین در جنوب آسیا، از طریق انگلیس، برنامه جدید اسلامآباد برای افغانستان را استمزاج و سرنوشت سیاسی و امنیتی این کشور را به پاکستان واگذار کند. چینیها با سرمایهگذاریهای کلان در پاکستان، این کشور را به زیر بال خود کشیدهاند. در صورت ادامه این روند، اسلامآباد کاملا به سمت چین گرایش خواهد یافت.
استمرار این وضعیت به نفع استراتژی غرب برای مقابله با نفوذ چین در منطقه نخواهد بود. واشنگتن با استفاده از حضور و تاثیر تاریخی انگلیس در پاکستان خواهد کوشید که از آمیختن کامل اراده این کشور در هژمونی چین جلوگیری کند. کوتاهترین راه برای تحقق این هدف، افغانستان و بازی با سرنوشت این کشور است.
از آنجایی که بزرگترین اولویت غرب و حتی هند در مرحله کنونی، مهار خطر چینیها و محاصره این کشور در منطقه و جهان است، بعید نیست که افغانها بار دیگر قربانی یک معامله بزرگ شوند و به منظور منحرف کردن رویکرد پاکستان در قبال چین، سرنوشت آنها در سبد اراده این کشور نهاده شود.
دو؛ اوضاع امنیتی در افغانستان بدتر خواهد شد و شبهنظامیان طالبان بر بسیاری از شهرهای کوچک بزرگ این کشور تسلط خواهند یافت. احتمالاً سفارت آمریکا در کابل نیز بسته خواهد شد و کمکهای خارجی به نیروهای افغانستان کاهش خواهد یافت. تضاد منافع قدرتهای بزرگ و همسایگان افغانستان، سرنوشت این کشور را وارد مرحله نوینی خواهد کرد. از این رو، جای طرفهای برنده تغییر خواهد یافت و نیروهای تازهنفس در صفحه شطرنج بازیهای امنیتی و سیاسی افغانستان جای جدیدی برای خود باز خواهند کرد.
در چنین حالتی، نقش دولت افغانستان به حاشیه خواهد رفت و ساختارهای امنیتی در معرض آسیبهای جبرانناپذیر قرار خواهند گرفت. سه عامل را میتوان در این تحول دخیل دانست: 1. کاهش حمایت نظامی آمریکا از دولت افغانستان 2. استخدام نیروهای بسیار جوان و بدون تعهد و تجربه در نهادهای امنیتی این کشور 3. سیاست حذف و ایجاد بیاعتمادی در جبهه مخالف طالبان توسط اشرف غنی.
سه؛ روسها، چینیها و ایرانیها به بهانه مقابله با خطرات امنیتی در مرزهایشان وارد صحنه خواهند شد و از گروههای وابسته به خود حمایت خواهند کرد. افغانستان با آسیای میانه، بهویژه تاجیکستان مرزهای طولانی دارد. بزرگترین پایگاه نظامی روسیه در خارج مرزهای این کشور، در تاجیکستان قرار دارد. روسیه بیثباتی در افغانستان را تهدیدی برای ثبات در آسیای میانه و به تبع آن مناطق مسلماننشین خود میداند. چین نیز بر همین منوال، نگران اوضاع امنیتی در ترکستان شرقی و پروژه «راه ابریشم و یک کمربند یک راه» خود است.
اگر اوضاع امنیتی افغانستان از کنترل خارج شود و عناصر خارجی به مواضع بیشتری در شمال و شمال شرق این کشور مسلط شوند، روسیه و چین دخالت شدیدتر و آشکارتری خواهند کرد. در نتیجه، افغانستان، به ویژه ولایت شمالی بدخشان بار دیگر به صحنه رقابت گسترده قدرتهای بزرگ و کشورهای همسایه تبدیل خواهد شد. تحرک و اقدامات عناصر بیگانه در این ولایت راه را برای مداخله خارجی هموار میسازد. اگر طالبان و طرفهای ذینفوذ در بدخشان متوجه این خطر نشوند، نمودار تهدید روند صعودی پیدا خواهد کرد و این ولایت احتمالاً به میدان معامله خطرناک میان کشورهای همسایه و قدرتهای بزرگ تبدیل خواهد شد.
چهار؛ در شرایطی که اشرف غنی برخلاف ظاهرنمایی، راه برای سقوط دولت به دست طالبان را عمدا با مهارت هموار میکند، نیروهای مخالف این گروه در نهایت با هم متحد خواهند شد. آنها گزینه دیگری جز وحدت رویه ندارند و برای دفع تهدیدهای مشترک هرچند بهصورت موقتی با هم به تفاهم خواهند رسید و یک جبهه نظامی مشترکی از طیفها، احزاب و اقوام مختلف مقابل طالبان تشکیل خواهند داد.
در این میان، هرچند حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار میداند که در صورت زمامداری طالبان، نقشی برای وی باقی نخواهد ماند، اما به دلایل قومی، رویکردی و تاریخی در تشکیلات اپوزیسیون نیز سهمی نخواهد گرفت. عبور از تراژدی پنج دهه اخیر احزاب جهادی از جمله حزب اسلامی کاری بسیار دشوار است. به همین دلیل نقش و تاثیر حکمتیار و یارانش در تحولات آینده افغانستان بیش از پیش به حاشیه خواهد رفت و کمرنگ خواهد شد.
پنج؛ هرچند طالبان در ابتدا به دستاوردهای بزرگی دست خواهد یافت، اما نمیتواند و اجازه نمییابد که قدرت را کاملا در انحصار خود قرار دهد. شرایط این مرحله با دهه نود تفاوت دارد. اگر رهبران طالبان حساسیتهای داخلی و بینالمللی و میزان خطر مداخله خارجی در افغانستان را درک نکند، جنگهای نیابتی شدیدتر و این کشور به سوی سرنوشت نامعلومی سوق داده میشود. نتیجه این بحران جدید، چیزی جز تجزیه افغانستان و ظهور جزایر قدرت و ملوکالطوایف وابسته به قدرتهای منطقهای و بینالمللی نخواهد بود.
شش؛ گروه طالبان احتمالاً در پایان خط دچار فروپاشی خواهد شد. اعضای غیرپشتون طالبان به دلیل نداشتن نقش چندانی در اقدامات سیاسی، امنیتی و اجرایی این گروه، اگر دولت افغانستان تضعیف و تهدید هم علیه آنها رفع شود، احتمالاً اعلام وجود خواهند کرد. همچنین احتمال درصورت بقای طالبان خواستار نقش بیشتر و مساوی در حلقه رهبری این گروه و اتخاذ تصمیم های کلان خواهند شد. طالبان شاید متوجه این خطر نباشند، اما به هرحال حساسیتهای قومی جامعه افغانستان، ناگزیر به صفوف این گروه نیز سرایت خواهند کرد. جناح غیرپشتون طالبان در حاشیه قرار دارد و تنها نقش جنگیدن به آنها سپرده میشود. این وضعیت ساختار طالبان را با خطر تفرقه و تجزیه مواجه میکند. بنابراین بعید نیست که این گروه نیز به سرنوشت دیگر گروههای جهادی افغانستان دچار شود.
هفت؛ ایران نیز با سوءاستفاده از بحران امنیتی و سیاسی افغانها، تجربه حزبالله لبنان، حشدالشعبی عراق و حوثیهای یمن را در افغانستان تکرار خواهد کرد. نیرویی برای این هدف در مناطق مرکزی و شمال افغانستان فراوان است. تشکیلات شبهنظامی فاطمیون با اندک تلاشی از سوی ایران و به بهانه مقابله با طالبان در سراسر افغانستان حضور خواهند یافت. طالبان بایستی بداند که هیچ کشوری در برابر این اقدام ایران کاری انجام نخواهد داد و برای دفاع از افغانستان به مصاف آیتاللهها، نخواهد رفت.
هشت؛ نکته مهمتر اینکه اگر گروه طالبان کماکان عرصه را برای فعالیت زنان محدود و دشوار کند و این طبقه اجتماعی بزرگ و عبارتی نیمی از جامعه افغانستان را بار دیگر به بند بکشد، گروههای مقاومت بانوان تشکیل خواهد شد. بدون تردید، آنها با تأسی از نقش زنان مبارز در لبنان، فلسطین، آمریکای لاتین و غیره، پا به صحنه مبارزه مسلحانه خواهند گذاشت. در این زمینه میتوان به فرمانده کفتر، بهعنوان زنی بیسواد، اما دلیر و پرانگیزه در بغلان اشاره کرد.
از این رو، به چند دلیل مختلف شرایط دشواری در انتظار طالبان خواهد بود: 1. پای زنان به صحنه داغ نبرد کشیده میشود که پیامدهای ناخوشایندی در سطح ملی و بینالمللی برای طالبان خواهد داشت. 2. جنگیدن با زنان برخلاف فرهنگ جامعه افغانستان است و به حیثیت طالبان خدشه وارد میکند. 3. پیروزی در مقابل زنان، افتخاری برای طالبان به شمار نمیرود و شکست در این نبرد افتضاحی در مقیاس ملی و بینالمللی برای این گروه تلقی خواهد شد. 4. جنبش مسلحانه زنان افغنستان با همدلی و پشتیبانی گسترده مالی و تبلیغاتی جامعه جهانی همراه خواهد شد. 5. بذر همنوایی با زنان جنگجو در محافظهکارترین بافتهای جامعه افغانستان نیز شکوفه خواهد زد. 6. حرکت مسلحانه زنان به نماد و سمبل مبارزه در برابر اسلامگرایی تبدیل خواهد شد.7. طیف وسیعی از جوانان باسواد و پرانگیزه از میان مردان نیز به صفوف زنان و سنگر مقاومت آنها در برابر طالبان خواهند پیوست. 8. فاکتورهای مذکور باعث جدایی شمار زیادی جنگجویان طالبان در مناطق فعالیت جنبش زنان مبارز خواهد شد.
با توجه به آنچه که گذشت، راهکار معقول و موثر برای نجات افغانستان از بحران و معضلات کنونی این است که طرفهای مختلف پیش از تبدیل مجدد این کشور به کانون آتشبازی قومی و مذهبی و جنگهای خونین و پایانناپذیر نیابتی احساس مسئولیت کنند و برای تشکیل ساختاری فراگیر به کار مشترک بپردازند تا این ملت مظلوم را از انواع تهدیدها برهانند.
[ محمد سلیم صائب، دیپلمات سابق افغان و تحلیلگر مسائل سیاسی افغانستان]
* این گزارش تنها بیانگر نظر نویسنده است و بازتاب دیدگاه خبرگزاری آناتولی نیست.